کد مطلب:227813 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:189

پیشنهاد مأمون به امام رضا
پس از ورود امام به مرو، مأمون پیام فرستاد كه می خواهم از خلافت كناره گیری كنم و این كار را به شما واگذارم؛ نظر شما چیست؟ امام علیه السلام نپذیرفتند.

مأمون بار دیگر پیغام داد كه چون پیشنهاد اول مرا نپذیرفتید، ناچار باید ولایتعهدی مرا بپذیرید. امام به شدت از پذیرفتن این پیشنهاد نیز



[ صفحه 57]



خودداری كردند.

مأمون گفت: عمر بن خطاب، برای خلافت بعد از خود شورایی با عضویت شش نفر تعیین كرد و یكی از آنان جد شما علی بن ابیطالب بود و دستور داد هر یك از آنان مخالفت كند، گردنش را بزنند. اینك چاره ای جز قبول آنچه اراده كرده ام نداری، چون من چاره ای دیگر نمی یابم.

مأمون به این وسیله تلویحا امام را تهدید كرد و امام با اكراه و اجبار، ولایتعهدی را پذیرفتند و فرمودند: «ولایتعهدی را می پذیرم؛ به شرط آن كه آمر و ناهی و مفتی و قاضی نباشم و كسی را عزل و نصب نكنم و چیزی را تبدیل و تغییر ندهم.»

و مأمون همه ی این شرایط را پذیرفت. [1] .

«ریان بن صلت» می گوید: خدمت امام رضا علیه السلام رفتم و عرض كردم: ای فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله برخی می گویند كه شما قبول ولیعهدی مأمون را نموده اید، با آن كه نسبت به دنیا اظهار زهد و بی رغبتی می فرمایید!

امام فرمودند: خدا گواه است كه این كار خوشایند من نبود، اما میان پذیرش ولیعهدی و كشته شدن قرار گرفتم و ناچار پذیرفتم. آیا نمی دانید كه «یوسف علیه السلام» پیامبر خدا بود و چون ضرورت پیدا شد كه خزانه دار عزیز مصر شود، پذیرفت. اینك نیز ضرورت اقتضا كرد كه



[ صفحه 58]



من مقام ولایتعهدی را به اكراه و اجبار بپذیریم. افزون بر این، من داخل این كار نشدم؛ مگر كسی كه از آن خارج است. به خدای متعال شكایت می برم و از او یاری می جویم. [2] .

«محمد بن عرفه» می گوید: به امام عرض كردم: ای فرزند پیامبر خدا! چرا ولیعهدی را پذیرفتی؟

فرمودند: به همان دلیل كه جدم علی علیه السلام را وادار كردند در آن شورا شركت كند. [3] .

«یاسر خادم» می گوید: پس از آن كه ولایتعهدی را قبول كرده بود، او را دیدم؛ دست هایش را به سوی آسمان بلند كرده، می گفت:

خدایا! تو می دانی كه من به ناچار و با اكراه پذیرفتم، پس مرا مؤاخذه مكن؛ همچنان كه بنده و پیامبرت یوسف را مؤاخذه نكردی، هنگامی كه ولایت مصر را پذیرفت. [4] .

امام علیه السلام به یكی از خواص خود كه از ولایتعهدی امام خوشحال بود، فرمودند:

خوشحال نباش؛ این كار به انجام نخواهد رسید و به این حال نخواهد ماند. [5] .



[ صفحه 59]




[1] الارشاد، شيخ مفيد، ص 290.

[2] عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 138.

[3] همان، ص 141.

[4] امالي صدوق، ص 72.

[5] الارشاد، ص 292.